سياست در ايران از قفس اليت مرتجع اسلامى جهيده و به خيابان آمده است. مستقل از اينکه هر کس چه تحليلى از اوضاع دارد٬ وضعيت سياسى در ايران وارد دوران جديد و تعيين کننده اى هم براى بالائى ها و هم براى پائينى ها شده است. اين وضعيت سرجاى اولش برنميگردد٬ سازشى در بالا به معنى پايان ماجراها متصور نيست٬ و مردم نيز دراين چهارچوب متوقف نميشوند.
ما چند روز قبل از انتخابات براين نکته تاکيد کرديم که سوال مهمترى از "نه به احمدى نژاد" وجود دارد و آن اينست که طرفين در موقعيتى هستند که ميدان را خالى نميکنند. تاکيد کرديم "سوال اينست که آيا جريان احمدى نژاد و راست افراطى به طرق "دمکراتيک" و اسلامى سرنوشتش را به تعداد آرا گره ميزند؟ اگر از پيروزى خود مطمئن نباشد٬ که بنظر نيست٬ چه اقدامى ميکند و مهمتر چه اقدامى ميتواند بکند؟ طرف مقابل براى اين وضعيت چه امکاناتى دارد و تا کجا ميتواند پيش برود؟ اگر احمدى نژاد و شريعتمداريها و عباسى ها و موتلفه اسلامى و بخشى از فرماندهان سپاه که به امکانات سياسى و اقتصادى و نظامى وسيعى چنگ انداخته اند٬ حاضر نباشند قدرت را تفويض کنند چه راهى در مقابلشان همين امروز باز است؟"
جمهورى اسلامى از سر ديوانگى با سرنوشت نظامش بازى نميکند. سه دهه است که با هزار شيوه تلاش کردند بقاى نظامشان را تداوم ببخشند. اگر امروز دراين موقعيت افتاده اند نه محصول تصميم "نسنجيده" شان بلکه نتيجه شکافهاى عميقى است که جنگ قدرت را به دو راهى تعيين کننده رسانده است. تنها راه ماندن احمدى نژاد در قدرت همين بود. او ميدانست که "انتخابات" راه رياست جمهورى مجددش نيست. تنها راه اين بود که با عددى نجومى او را او صندوق بيرون کشيد و مخالفان را طبق نقشه از قبل اعلام شده با عنوان "نوکران آمريکا" و "عناصر انقلاب مخملى" سرکوب کرد. هدف اين جنگ سرکوب مردم در پائين و برگرداندن اوضاع به چند هفته قبل از نمايش انتخابات و تصفيه و حاشيه اى کردن بخشى از نيروهاى درون حکومتى بود. تنها به اين طريق ميشد تداوم سياستهاى داخلى و بين المللى اين خط در جمهورى اسلامى را تضمين کرد. بقاى پديده احمدى نژاد تنها از اين راه متصور بود و ناچار بودند عليرغم ريسک بزرگ به اين عمل دست زنند. در ادامه نيز اين خط با ترکيبى از مانور "قانونى" و سرکوب و ترور و پرونده سازى و حذف ميتواند بعنوان دولت جمهورى اسلامى بماند. راه سازش بروى اين خط باز نيست.
طرف مقابل نيز به ايستگاه آخر رسيده است. نه فقط نفس اصلاح طلبى حکومتى و يا هر روايت کمتر زمخت از جمهورى اسلامى تنها وقتى ميتواند شانس داشته باشد که راست حکومتى آن را بپذيرد٬ بلکه تعرض احمدى نژاد به بخشهاى وسيعى از خوديهاى حکومتى آنها را در يک دو راهى ماندن يا حذف و لاجرم مقاومت يا نابودى قرار داده است. اگر "اعتداليون" و اصلاح طلبان دينى مانند هميشه گردن کج کنند براى هميشه کارشان تمام است. همين امروز استراتژى "تغيير از درون و متکى به ظرفيتهاى قانون اساسى" ضربه مرگبارى خورده است. خط اصلاحات درون حکومتى براى هميشه مرد. معلوم شد هر نوع تغيير و اصلاح در جامعه از مکانيزم تعزيه اسلامى "انتخابات" نميگذرد. لذا مقاومت براى بقا تنها راه پيش روى اين جماعت است. آنها برخلاف دوره خاتمى که با يک تشر و حکم حکومتى ساکت شد٬ اينبار ناچارند بدرجه اى عنصر "فشار از پائين" را در محاسبات و عمل سياسى خود ملحوظ کنند.اينها "وظيفه سنگينى" دارند. نه فقط بايد مقاومت کنند تا از نظام بيرونشان نياندازند بلکه بايد اعتراض و فشار غير قابل کنترل در پائين را هم قالب بزنند و در چهارچوبهاى حکومتى و اسلامى زمينگير کنند. اين جماعت هم در ايستگاه آخر اند و فرصتى ديگر ندارند. هر گونه کرنش در مقابل اين روند براى هميشه شناسنامه سياسى شان را باطل ميکند. اگرچه رويدادها شکل ظاهرا متفاوتى به جدالهاى حکومتى ميدهد اما اساس آن در پايه اى ترين سطح جنگ برسر بقا نظام و تلاش براى به کرسى نشاندن خط و سياستى است که هر طرف فکر ميکند بقاى جمهورى اسلامى در گرو آنست. جنگ کرکسها به مرحله مرگ و زندگى رسيده است. جمهورى اسلامى وارد راهى بدون بازگشت شده است.
دولتهاى ناپايدار
اگر خامنه اى و باند راست افراطى حکومت زير فشار اعتراضات در خيابانها کرنش کند و عقب بنشيند٬ اگر حتى "انتخابات" تجديد شود و يا موسوى بعنوان رئيس جمهور "انتخاب" شود٬ موضوع فرق اساسى نميکند. دولت موسوى نميتواند دولت پايدارى باشد. اولا راست حکومتى مادام که موجود است و قدرت دارد هر تلاش اينها را با شکست مواجه ميکند. ثانيا موسوى همين امروز از فضاى موجود بسيار عقب است و سنگرى پوشالى دارد. اگر پرچم الله و اکبر و خمينى راه نجات جمهورى اسلامى و تناقضات خردکننده اش بود اصولا نيازى به خاتمى و موسوى و ديگران نداشت. حتى اگر موسوى دراين جدال پيروز شود آينده اش "بنى احمد" اسلامى است.
دولت موسوى برخلاف ذهنيت عليل ملى اسلاميها دولتى ناپايدار است. همانطور که دولت حکومت نظامى احمدى نژاد مردم را به طرف مقابله نظامى سوق خواهد داد. در ايران دورانى آغاز شده است که جمهورى اسلامى از نظر مردم کارش تمام است. روند فروپاشى٬ تصفيه درونى٬ سرکوب گسترده تر مردم٬ حکومتهاى نظامى٬ و دست بدست شدن دولتها آغاز شده است. اين موضوع ميتواند مسير پر پيچ و خمى داشته باشد اما نفس آن انگيزه اعتراض و تحرک اکثريت عظيم مردم است. در هر حلقه اين روند ما با شگفتيهائى روبرو خواهيم بود که روز قبلش شايد عجيب بنظر ميرسيد. همانطور که ايران در فاصله چند روز تصويرش زير و رو شد٬ همانطور بايد منتظر بود که جنگ سنگر به سنگر و قيام براى بزير کشيدن آخرين بقاياى جمهورى اسلامى توسط کارگر و کمونيسم در قلب تهران و هر گوشه ايران به صدر اخبار جهانى برود.
وظايف فورى کمونيسم طبقه کارگر
يک سياست کشنده براى کمونيستها و مخالفين جمهورى اسلامى سياست منزه طلبى و ناظر اوضاع بودن است. اين فاکتور تعيين کننده که جنگ در بالا محصول فشار و اعتراض در پائين است را نبايد يک لحظه فراموش کرد. بدون حضور گسترده مردم و اعتراض شان دليلى براى دعواى حاد باندهاى حکومتى وجود ندارد. دراين صحنه چه بسا در مقاطع اوليه بنظر ميرسد که بالائيها دارند مردم را چپ و راست ميکنند اما اين تلقى از بيخ و بن اشتباه است. مردم در تناسب قواى فعلى موسوى را سپر ميکنند تا خامنه اى و در واقع کل نظام را عقب برانند. بدرجه اى که موسوى نقش ترمز و ضربه گير سياسى اين اوضاع را بازى ميکند٬ عبور از موسوى سرعت و وسعت مى يابد. بدرجه اى که موسوى بر "حق و راى مردم و بودنشان در صحنه" پافشارى ميکند٬ مردم او را به جلوتر هل ميدهند و حضورشان را وسيع تر ميکنند. مردم طرفدار موسوى نيستند. هدف مردم پاسدارى از ميراث خمينى و الله و اکبر نيست٬ هدف مردم دفن حکومت اسلامى است. اين صحنه ها با سرعت برق و باد عوض ميشود اما عوض شدن اوضاع در گرو افشاگرى صرف نيست بلکه بطور واقعى مردم ناچارند بن بستهاى ايجاد شده را بشکنند و جلو بروند. کمونيستها دراين مقاطع وطيفه حساس و تعيين کننده دارند. اساس يک سياست کمونيستى و فعال در ايندوران ايجاد انواع سازمان و تشکل از ارگانهاى اعمال اراده توده اى در مراکز کار و محلات زندگى تا تشکيلاتهاى حزبى منسجم براى دخالتگرى آگاهانه و تامين رهبرى اعتراضات توده اى است.
طبقه کارگر در اين اوضاع بايد پرچم مستقلش را برافرازد. ايجاد و اعلام شوراها و سازمانهاى مستقل کارگرى٬ اعمال کنترل کارگرى و اراده توده اى کارگران در مراکز کار٬ صدور بيانيه هاى سياسى توسط شوراها و نمايندگان کارگران خطاب به طبقه کارگر و کل جامعه٬ و برافراشتن پرچم آزادى و برابرى و رفاه از ضروريات فورى تلاش امروز گرايش راديکال و سوسياليست و کمونيست طبقه کارگر است. کارگر بعنوان شهروند ممکن است در خيابان و محله در تظاهراتها شرکت کند و حرفش را بزند. اين اما کافى نيست. حضور کارگر بعنوان يک طبقه و يک پرچم متعين و متمايز سوال اساسى امروز است. فعالين کارگرى بايد از اوضاع امروز بيشترين بهره را ببرند. احمدى نژاد و موسوى و کل جمهورى اسلامى و اپوزيسيون بورژوائى براى طبقه ما يک آينده را ترسيم ميکنند؛ آينده اى متکى بر فقر و فلاکت و استثمار سرمايه دارى با حکومتى ديکتاتورى و اختناقى بحد کافى قوى که بتواند استثمار نيروى کار ارزان را سازمان دهد. امروز بايد از فرصت استفاده کرد و ناتوانى بالائيها را بعنوان توانائى و قدرت خود ترجمه کرد. اما آخر داستان مهم است. نه فقط بايد براى سازماندهى انقلاب کارگرى آماده شويم بلکه پرچم قيام و سرنگونى بايد دست طبقه کارگر باشد. از امروز تا قيام کارگرى وضعيت هاى متفاوتى در مقابل ماست٬ ايستگاههاى مختلف و حتى دولتهاى ناپايدار و ترانزيشنال مختلف ميتواند وجود داشته باشد. مهم اينست که ما در هر مرحله و شرايطى جلو برويم و براى هر شرايطى آماده باشيم. آمادگى براى طبقه کارگر در دو کلمه خلاصه ميشود؛ افق کمونيستى و سازمان. ما چشممان بايد بايد به قدرت کارگرى و کسب قدرت باشد و سازمانهاى مناسب اينکار را از همين امروز و در متن هر تناسب قوا ايجاد کنيم.
دنيا اوضاع ايران را با نگرانى و لحظه به لحظه دنبال ميکند. دولتهاى غربى و رسانه هايشان قبل از اينکه نگران "تقلب انتخاباتى" باشند٬ نگران خارج شدن اوضاع از کنترل رژيم اسلامى اند. آنها از هر مرتجعى در رژيم اسلامى با همين زبان و همين استدلالها دفاع کرده اند. فراموش کار نشويم٬ از دولتها نخواهيم که "به داد مردم ايران برسند"! اينها سه دهه است بدليل تجارت و محاسبات کيسه و سود سرمايه هايشان با رژيم اسلامى از هر نوعش تبانى و معامله ميکنند. هر زمان هم از جناحى از حکومت اسلامى حمايت کرده اند صد برابرش عليه "خشونت" و مسير انقلابى سخن گفته اند و در برابر سرکوب کارگران لال بوده اند. دولتهاى غربى نهايتا کنار جمهورى اسلامى اند و هر زمان ببينند اين نظام نميتواند سرپا بماند کنار مرتجع ترين عناصر بورژوازى عليه طبقه کارگر و مردم آزاديخواه قرار ميگيرند. کسانى که به "جامعه جهانى" دخيل بسته اند يا در توهمات پوپوليستى و راست خود غرق اند و يا چيزى از سياست نميدانند.
طبقه کارگر بايد روى پاى خودش بايستد و بعنوان رهبر سرسخت آزادى جامعه بميدان بيايد. دراين جنگ صدها ميليون کارگر و سوسياليست و آزادانديش دنياى امروز در کنار طبقه کارگر قرار دارد. *